نورومارکتینگ، شاخه ای بسیار خاص و جذاب در مارکتینگ و بازاریابی نوین است که دو علم بازاریابی و عصب شناسی(Neurology) را با یکدیگر ترکیب نموده است. عصب شناسی یا نورولوژی شاخه ای از علوم انسانی است که به مطالعه و شناخت ساختار عصب انسان، کارکرد و بیماری های آن می پردازد. روانشناسی عصبی به بهبود تکنیک های بازاریابی با استفاده از شناخت ادراک انسان می پردازد. زمانی که مدرنیته از مرز ها عبور می کند و علم روانشناسی را با بازاریابی پیوند می زند علمی به نام بازاریابی عصبی خلق می شود. این هم از دیگر شاهکار های قرن بیست و یکم است.
این روش مدرن بازار یابی با هدف تسریع در انتقال پیام و افزایش فروش از طریق استفاده از شیوه ای مناسب رواج یافته است. نخستین بار در سال 2002 مطرح شد و امروز بیش از گذشته مورد توجه و بحث در محافل مدرن و علمی است. نورومارکتینگ به شدت نیاز افراد و کمپانی ها را به بودجه های هنگفت تبلیغاتی کاهش می دهد. این روش بازاریابی نوین ارزان و هوشمندانه است. بازاریابی عصبی کاربرد فوق العاده در بهبود دریافت پاسخ از مشتریان را دارد. روش های هوشمندانه ای که با عکس العمل های مناسب تری رو برو می شوند. بازاریابی جاذبه ای که تمرکز بر جذب افراد با روش های تبلیغات متفاومت دارد نیز در ارتباط مستقیم با بازاریابی عصبی است. تا پایان مقاله همراه ما در پایا مدیا باشید.
این روش با استفاده از بررسی مغز و عکس العمل عصب ها نسبت به تصاویر، پیام ها و اخبار به دانشی نو پی برده است. بررسی ساختار مغز و چگونگی تصمیم گیری در مواجهه با اتفاقات می تواند گواهی بر چگونگی تصمیم گیری انسان باشد. کدام قسمت از مغز انسان تحریک می شود و تصمیم به انجام کاری میگیرد؟ اهمیت این نکته برابر با اهمیت وجود علم نورمارکتینگ است. مطالعه بر واکنش های مغز و استفاده از این واکنش ها در طراحی تبلیغات خلاصه ای از آنچه که در نورومارکتینگ روی می دهد می باشد.
بازاریابی سنتی و روش های حضور در بازار های سرد مدت زیادی است که توسط بازاریابان کنار گذاشته شده است. نورومارکتینگ سبکی نوظهور است که چندان هم شناخته نشده است. دانستن ترجیحات افراد و نظر های واقعی آنان می تواند به میزان زیادی صرف انرژی و هزینه را کاهش دهد. بازاریابی عصبی با تشخیص واکنش مشتریان نسبت به یک محصول خاص مانند یک پاکت سیب زمینی و یا یک طراحی جلد خاص می توانند به محرک ها و دلایل تحریک مغز پی ببرند.
دقیقا چه نکته ای در یک محصول است که مشتری را وادار به حرکت می کند؟ این نکته همانی است که باید به کار گرفته شود تا دیگر محصولات با همین عکس العمل مثبت مواجه شوند. محققان برای استفاده ی هر چه بهتر از واکنش های مغزی و تغییرات رفتار مغز آزمایشگاه هایی را تاسیس کرده اند. در این تحقیقات به سنجش مغز می پردازند و نحوه ی تصمیم گیری را در انسان مورد مطالعه قرار می دهند. در این راستا کمپانی های مشهوری برای پی بردن به حقیقت هایی در این زمینه بودجه های کلانی را هزینه کرده اند.
تکنولوژی به کمک روانشناسی می آید تا برندینگ و رشد کمپانی ها را با کمک شناخت دقیق رفتار انسان تسریع بخشد. نورومارکتینک، عصب شناسی، هنر، مدیریت و روانشناسی را در یک رشته و یک قاب در کنار هم قرار می دهد. این روش می تواند موثر ترین و بهترین روش برای افزایش فروش و افزایش موفقیت در زمینه های مختلف را شامل شود.
مطالعه ی رفتار مصرف کننده و مغز یک جامعه شاید در سخن عجیب و باورنکردنی باشد. اما امروز اگر می دانیم که بهتر است دکمه های «اینجا کلیلک» و یا «افزودن به سبد خرید» را قرمز کنیم، اگر می دانیم چطور از مشتری سوال کنیم و چطور از علایق او مطلع شویم این ها را مدیون این علم هستیم. مصرف کننده در این جا می تواند یک فرد، یک گروه و یا یک برند باشد. نورومارکتینگ با دقت بالا از ابزار های ساده ای چون نگاه و چشم مخاطب استفاده می کند.
بررسی مسیر دید مخاطب در مقابل یک پوستر تبلیغاتی می تواند اطلاعات خوبی درباره ی تاثیر این تبلیغ به دست دهد. ردیابی چشم یکی از ابزار های جالب و عالی است که به کمک آن می توان اثر گذاری بصری را افزایش داد. علاوه بر آن شناخت رفتار بدن و زبان بدن او در مواجهه با همین تبلیغ نیز جالب است. یکی دیگر از این ابزار ها الکتروانسفالوگرافی یا به عبارتی رمز گشایی چهره است. این روش نیز می تواند شناخت دقیقی از عناصر تاثیر گذار و افزایش دهنده در هیجانات را مشخص کند.
بازاریابی عصبی دیجیتالی با استفاده از انقلاب صنعتی چهارم و علوم شناختی انسان به برند ها کمک می کند تا با یقین مهره ی خود را حرکت دهند. شناخت دقیق ماهیت فکری و تاثیر تبلیغات و تکنیک های فروش می تواند راهکاری موثر برای گسترش برند ها باشد. امروزه استفاده از دیجیتال مارکتینگ به اشکال گوناگونی در حال اجرا است. دیجیتال نورومارکتینگ می تواند شک را تبدیل به یقین کند و با بهترین ابزار ها این تبلیغات را هدفمند سازد.
مغز از 3 قسمت متفاوت اما درگیر با یکدیگر تشکیل شده است. انسان در تصمیم گیری از هر 3 بخش استفاده می کند.
1. قشر مغز، یا مغز جدید مسئولیت تحلیل داده و پردازش را بر عهده دارد. در نهایت این اطلاعات را به 2 بخش دیگر می دهد.
2. میان مغز، پردازش هیجان و تمامی احساسات انسان و اشتراک این اطلاعات با 2 بخش دیگر.
3. خزنده، یا مغز قدیم به عنوان جنگنده شناخته می شود. این جنگنده با مقوله ای چون حفظ بشریت و بقا سرو کار دارد.
پایامدیا، ارائه دهنده ی خدمات نوین و گسترده ی تبلیغات…